غزل معاصر

گلچینی از بهترین اشعار و غزل های معاصر و کهن

غزل معاصر

گلچینی از بهترین اشعار و غزل های معاصر و کهن

من به بعضی چهره‌ها چون زود عادت می‌کنم - کاظم بهمنی

من به بعضی چهره‌ها چون زود عادت می‌کنم
پیش‌شان سر بر نمی‌آرم، رعایت می‌کنم

هم‌چنان که برگ خشکیده نماند بر درخت
مایه‌ رنج تو باشم رفع زحمت می‌کنم

این دهان باز و چشم بی‌تحرّک را ببخش
آن‌ قدر جذّابیت داری که حیرت می‌کنم

کم اگر با دوستانم می‌نشینم جرم توست
هر کسی را دوست دارم در تو رؤیت می‌کنم

فکر کردی چیست موزون می‌کند شعر مرا؟
در قدم برداشتن‌های تو دقت می‌کنم

یک سلامم را اگر پاسخ بگویی می‌روم
لذتش را با تمام شهر قسمت می‌کنم

ترک افیونی شبیه تو اگر چه مشکل است
روی دوش دیگران یک روز ترکت می‌کنم

توی دنیا هم نشد برزخ که پیدا کردمت
می نیشینم تا قیامت با تو صحبت می‌کنم

خنده‌ات طرح لطیفیست که دیدن دارد

خنده‌ات طرح لطیفیست که دیدن دارد
ناز معشوق دل‌آزار خریدن دارد
 
فارغ از گله و گرگ است شبانی عاشق
چشم سبز تو چه دشتی‌ست! دویدن دارد

شاخه‌ای از سردیوار به بیرون جسته
بوسه‌ات میوه ی سرخی‌ست که چیدن دارد

عشق بودی و به اندیشه سرایت کردی
قلب با دیدن تو شور تپیدن دارد

وصل تو خواب و خیال است ولی باور کن
عاشقی بی سر و پا عزم رسیدن دارد

عمق تو دره ژرفی‌ست؛ مرا می‌خواند
کسی از بین خودم قصد پریدن دارد

اول قصه هر عشق کمی تکراری‌ست
آخر قصه فرهاد شنیدن دارد

کاظم بهمنی