غزل معاصر

گلچینی از بهترین اشعار و غزل های معاصر و کهن

غزل معاصر

گلچینی از بهترین اشعار و غزل های معاصر و کهن

ابلیس شبی رفت به بالین جوانی

ابلیس شبی رفت به بالین جوانی
آراسته با شکل مهیبی سر و بر را

گفتا که: «منم مرگ و اگر خواهی زنهار
باید بگزینی تو یکی زین سه خطر را

یا آن پدر پیر خودت را بکشی زار
یا بشکنی از خواهر خود سینه و سر را

یا خود ز می ناب کشی یک دو سه ساغر
تا آن که بپوشم ز هلاک تو نظر را

لرزید ازین بیم جوان بر خود و جا داشت
کز مرگ فتد لرزه به تن ضیغم نر را

گفتا: «پدر و خواهر من هر دو عزیزند
هرگز نکنم ترک ادب این دو نفر را

لیکن چون به می دفع شر از خویش توان کرد
می نوشم و با وی بکنم چاره ی شر را»

جامی دو بنوشید و چو شد خیره ز مستی
هم خواهر خود را زد و هم کشت پدر را

ای کاش شود خشک بن تاک خداوند
زین مایه ی شر حفظ کند نوع بشر را

دیدی چه بد شدیم گرفتار دیو و دد

دیدی چه بد شدیم گرفتار دیو و دد


کس را به یاد نیست چنین روزگار بد


دیدی که پیش‌تر ز تو هم بس ستمگران


رفتند و ماند از پس‌شان لعنت ابد


جهد است در جهالت و جهل است در جهاد


ابرام در خرافه و اهمال در خرد


دست ستم دراز و دهان دروغ باز


تزویر و زرق و روی و ریا بی حساب و حد


دانی که خودپرست کم از بت‌پرست نیست


خودبین برد به سوی خدا نیز دست رد


آری صنم‌پرست نباشد صمدشناس


ور خود به زرق خواند الله را صمد


ای دست حق علی بزند گردن تو را


کز بهر کار ناحق از او خواستی مدد


هوشنگ ابتهاج