غزل معاصر

گلچینی از بهترین اشعار و غزل های معاصر و کهن

غزل معاصر

گلچینی از بهترین اشعار و غزل های معاصر و کهن

از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند!

از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند!
تا کاج جشنهای زمستانی‌ات کنند!

پوشانده‌اند «صبح» تو را «ابرهای تار»
تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند!

یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند!

ای گل گمان مکن به شب جشن می‌روی
شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند!

یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند!

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه‌ای است که قربانی‌ات کنند!

فاضل نظری

کبریای توبه را بشکن پشیمانی بس است!

کبریای توبه را بشکن پشیمانی بس است!
از جواهرخانه خالی نگهبانی بس است!

ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین
آبروداری کن ای زاهد مسلمانی بس است!

خلق دلسنگ‌اند و من آیینه با خود می‌برم
بشکنیدم دوستان دشنام پنهانی بس است!

یوسف از تعبیر خواب مصریان دلسرد شد
هفتصد سال است می‌بارد! فراوانی بس است!

نسل پشت نسل تنها امتحان پس می‌دهیم
دیگر انسانی نخواهد بود قربانی بس است!

بر سر خوان تو تنها کفر نعمت می‌کنیم
سفره‌ات را جمع کن ای عشق مهمانی بس است!

فاضل نظری

به نسیمی همة راه به هم می‌ریزد!

به نسیمی همة راه به هم می‌ریزد!
کی دل سنگ تو را آه به هم می‌ریزد!

سنگ در برکه می‌اندازم و می‌‌پندارم
با همین سنگ زدن، ماه به هم می‌ریزد!

عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است
گاه می‌ماند و ناگاه به هم می‌ریزد!

آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است
عشق یک لحظه کوتاه به هم می‌ریزد!

آه، یک روز همین آه تو را می‌گیرد
گاه یک کوه به یک کاه به هم می‌ریزد!

فاضل نظری

برای سوخته‌دل بستر و مزار یکی‌ست

برای سوخته‌دل بستر و مزار یکی‌ست

تمشک ترش لب و تُنگ زهرمار یکی‌ست


تفاوتی نکند اشک و بغض و هق‌هق ما

مسیر چشمه و سیلاب و آبشار یکی‌ست


هنوز گرده‌ی سهراب سرخ مثل عقیق

هنوز رسم پدرسوز روزگار یکی‌ست


هنوز طعنه به جان می‌خرد زلیخا و

هنوز بر در کنعان امیدوار یکی‌ست


هزار بار دلم سوخت در غمی مبهم

دلیل سوختنش هر هزار بار یکی‌ست


حرام باشد اگر بی وضو بغل گیرم

که قوس پیکره‌ی برنو و دوتار یکی‌ست


شبی ترنج به بر می‌کشد شبی حلاج

شکایت از که کنیم ای رفیق! دار یکی‌ست


دو مصرع‌اند، دو ابرو، شکسته نستعلیق

میان هر غزلی بیت شاهکار یکی‌ست


به دست آنکه نوازش شدیم تیغ افتاد

دلیل خون‌جگریِ من و انار یکی‌ست


به دشنه‌کاریِ قلبم برس! ادامه بده!

خدای هر دوی ما انتهای کار یکی‌ست


حامد عسکری

نبودی در دلم انگار طوفان شد، چه طوفانی!

نبودی در دلم انگار طوفان شد، چه طوفانی!

دو پلکم زخمی از شلاق باران شد، چه بارانی!


صدایت کردم و سیبی به کف با دامنی آبی

وزیدی بر لب ایوان و، ایوان شد چه ایوانی!


نبودی بغض کردم... حرف ها را... خودخوری کردم

دلم ارگ است و ارگ از خشت... ویران شد، چه ویرانی!


گوزنی پیر بر مهمان سرای خانه ی خانی

بر لطف سرپُری تک لول مهمان شد، چه مهمانی!


یکی مثل من بدبخت در دام نگاه تو

یکی در تنگی آغوش زندان شد، چه زندانی!


هلا ای پایتخت پیر، تای دسته دارت کو؟

بگیرد دست من را آه، "طهران" شد چه "تهرانی"


پس از یوسف تمام مصریان گفتند: عجب مصری

بماند گریه هم سوغات کنعان شد، چه کنعانی


من از "سهراب" بودن زخم خوردن قسمتم بوده

برو "گرد آفریدم" فصل پایان شد، چه پایانی...


حامد عسکری