از مرگ پری درون دریا غوغاست
هر گوشه برای او عزایی برپاست
این شوری افتاده به جان دریا
از گریه دسته جمعی ماهیهاست
رو کرده به هر که میکند پشتش را
وا کرده برای هر کسی مشتش را
انگشتر خود را به گدا تعارف زد
آن وقت گدا برید انگشتش را
چشمم سر وعده بیثمر میگردد
بیچاره دلم که دربدر میگردد
کُشتی تو مرا و منتظر میمانم
قاتل به محل قتل برمیگردد
من که دائم پای خود دل را به دریا میزنم
پیش تو پایش بیفتد قید خود را میزنم
کعبهای در سینهام دارم که زایشگاه توست
از شکاف کعبه گاهی پرده بالا میزنم
این غبار روی لب هام از فراق بوسه نیست
در خیالم بوسه بر پای تو مولا میزنم
از در مسجد به جرم کفر هم بیرون شوم
در رکوعت میرسم خود را گدا جا میزنم
اینکه روزی با تو میسنجند اعمال مرا
سخت میترساندم لبخند اما میزنم
من زنی را میشناسم در قیامت بگذریم
حرفهایی هست که روز مبادا میزنم