غزل معاصر

گلچینی از بهترین اشعار و غزل های معاصر و کهن

غزل معاصر

گلچینی از بهترین اشعار و غزل های معاصر و کهن

هرچند اینکه سخت شکستی دل من است

هرچند اینکه سخت شکستی دل من است


غمگین مشو! که شیشه برای شکستن است


من دوستی به جز تو ندارم؛ قسم به عشق


هرکس که غیر از این به تو گفته‌ست، دشمن است


چشمان من مسیر تو را گم نمی‌کنند


فانوس اشک‌های من از بس که روشن است!


جای گلایه پیش تو چون شمع سوختم


لب باز کرده‌ام به زبانی که الکن است


از دیدنم دوباره پریشان شدی؟ ببخش!


چون خواب بد، سزای من «از یاد بردن» است


حسین دهلوی

بدون چشم تو مستانگی بهانه نداشت - قربان ولیئی

بدون چشم تو مستانگی بهانه نداشت


شراب بود ولیکن شرابخانه نداشت


بدون چشم تو مستانگی بهانه نداشت


محال بود تماشای ذات پیش از تو


نمی نشست حقیقت که آشیانه نداشت


اگر که عاشق و معشوق و عشق در تو نبود


پرستش این هیجانات عاشقانه نداشت


به زهد خشک، شریعت، عبوس می پژمرد


که رود بود ولی بر زبان ترانه نداشت


نمی وزیدی اگر در معابد هستی


تنور سینه ی اهل دعا زبانه نداشت


اگر نگاه تو آفاق را نمی گسترد


وجود، این همه ابعاد بی کرانه نداشت


بدون سبزی آن پنج سال نورانی


طریق دادگری در جهان نشانه نداشت


قربان ولیئی


آنجا کجاست؟ آخر دنیاست زیر خاک

زیر خاک

آنجا کجاست؟ آخر دنیاست زیر خاک

آنجا دوباره یک نفر از ماست زیر خاک

حال کداممان به گمان تو بهتر است؟

ما با همیم و او تک و تنهاست زیر خاک

دلداری ام به دیدن فردا چه می دهی

وقتی امید دیدن فرداست زیر خاک؟

از دیده خون چگونه نبارند بر زمین

آنها که پاره ی تن آنهاست زیر خاک؟

این باغ را که با گل ما رونقی گرفت

گلچین باسلیقه ای آراست زیر خاک

از من اگر نشانی سرراست خواستی

دادم تو را نشانی سرراست زیر خاک

از دست رفت جان عزیزم به جان تو

گفتی کجاست جان تو؟ آنجاست زیر خاک

وحید عیدگاه