غزل معاصر

گلچینی از بهترین اشعار و غزل های معاصر و کهن

غزل معاصر

گلچینی از بهترین اشعار و غزل های معاصر و کهن

ایرانیا! در این شبِ بی‌دَر چگونه‌ای؟

ایرانیا! در این شبِ بی‌دَر چگونه‌ای؟
از ظالمی به ظالمِ دیگر چگو‌نه‌ای؟!
ای خسته از تعفّنِ شاهانِ سلطه‌ور!
حالی در این فضای معطر چگو‌نه‌ای!
ای شانه‌ات سبک شده از رنجِ تاج و تخت!
امروز زیرِ پایه‌ی منبر چگونه‌ای؟!
از کشتیِ شکسته رها کرده خویش را،
بر تخته‌پاره مانده شناور چگونه‌ای؟!
ای گاوِ چاقِ خویش به دَر بُرده از مسیل!
با هفت گاوِ گُشنه‌ی لاغر چگونه‌ای؟!
حسین جنتی
(نکته : حسین جنتی به خاطر این شعر بازداشت شد)

تیر برقی چوبی‌ام در انتهای روستا

تیر برقی چوبی‌ام در انتهای روستا

بی‌فروغم کرده سنگ بچه‌های روستا

ریشه‌ام جامانده در باغی که صدها سرو داشت

کوچ کردم از وطن، تنها برای روستا

آمدم خوش خط شود تکلیف شب‌ها، آمدم -

نور یک فانوس باشم پیش پای روستا

یاد دارم در زمین وقتی مرا می‌کاشتند

پیکرم را بوسه می‌زد کدخدای روستا ...

حال اما خود شنیدم از کلاغی روی سیم؛

قدر یک ارزن نمی‌ارزم برای روستا ...

کاش یک تابوت بودم، کاش آن نجار پیر؛

راهی‌ام می‌کرد قبرستان به جای روستا ...

قحطی هیزم اهالی را به فکر انداخته است؛

بد نگاهم می‌کند دیزی سرای روستا !

من که خواهم سوخت حرفی نیست اما کد خدا؛

تیر سیمانی نخواهد شد عصای روستا ...

کاظم بهمنی

منبع : http://ketabe-eshgh.blogfa.com/

دیدی چه بد شدیم گرفتار دیو و دد

دیدی چه بد شدیم گرفتار دیو و دد


کس را به یاد نیست چنین روزگار بد


دیدی که پیش‌تر ز تو هم بس ستمگران


رفتند و ماند از پس‌شان لعنت ابد


جهد است در جهالت و جهل است در جهاد


ابرام در خرافه و اهمال در خرد


دست ستم دراز و دهان دروغ باز


تزویر و زرق و روی و ریا بی حساب و حد


دانی که خودپرست کم از بت‌پرست نیست


خودبین برد به سوی خدا نیز دست رد


آری صنم‌پرست نباشد صمدشناس


ور خود به زرق خواند الله را صمد


ای دست حق علی بزند گردن تو را


کز بهر کار ناحق از او خواستی مدد


هوشنگ ابتهاج

آنجا کجاست؟ آخر دنیاست زیر خاک

زیر خاک

آنجا کجاست؟ آخر دنیاست زیر خاک

آنجا دوباره یک نفر از ماست زیر خاک

حال کداممان به گمان تو بهتر است؟

ما با همیم و او تک و تنهاست زیر خاک

دلداری ام به دیدن فردا چه می دهی

وقتی امید دیدن فرداست زیر خاک؟

از دیده خون چگونه نبارند بر زمین

آنها که پاره ی تن آنهاست زیر خاک؟

این باغ را که با گل ما رونقی گرفت

گلچین باسلیقه ای آراست زیر خاک

از من اگر نشانی سرراست خواستی

دادم تو را نشانی سرراست زیر خاک

از دست رفت جان عزیزم به جان تو

گفتی کجاست جان تو؟ آنجاست زیر خاک

وحید عیدگاه