چترها در شُرشُر دلگیر باران میرود بالا
فکر من آرام از طول خیابان میرود بالا
من تماشا میکنم غمگین و با حسرت خیابان را
یک نفر در جان من مست و غزلخوان میرود بالا
خواجه در رؤیای خود از پایبست خانه میگوید
ناگهان صدها ترک از نقش ایوان میرود بالا
گشتهام میدان به میدان شهر را، هر گوشه دردی هست
ارتفاع درد از پیچ شمیران میرود بالا
درد من هرچند درد خانه و پوشاک ارزان نیست
با بهای سکه در بازار تهران میرود بالا
گاه شبها بعد کار سخت و ارزان خواب میبینم
پول خان با چکمهاش از دوش دهقان میرود بالا
جوجههای اعتقادم را کجا پنهان کنم وقتی
شک شبیه گربه از دیوار ایمان میرود بالا
فکر من آرام از طول خیابان میرود پایین
شیک نفر در جان من اما غزلخوان میرود بالا
حسین جنتی
دیدی چه بد شدیم گرفتار دیو و دد
کس را به یاد نیست چنین روزگار بد
دیدی که پیشتر ز تو هم بس ستمگران
رفتند و ماند از پسشان لعنت ابد
جهد است در جهالت و جهل است در جهاد
ابرام در خرافه و اهمال در خرد
دست ستم دراز و دهان دروغ باز
تزویر و زرق و روی و ریا بی حساب و حد
دانی که خودپرست کم از بتپرست نیست
خودبین برد به سوی خدا نیز دست رد
آری صنمپرست نباشد صمدشناس
ور خود به زرق خواند الله را صمد
ای دست حق علی بزند گردن تو را
کز بهر کار ناحق از او خواستی مدد
هوشنگ ابتهاج