دلم گرفته کسی نیست تا صداش کنم
نگاه بر گل زیبای خنده هاش کنم
دلم گرفته کسی نیست تا وجودم را
به یک اشاره چشمان او فداش کنم
دلم پر است و کسی نیست تا اناری را
به یاد سرخی لبهاش چهارقاش کنم
دلم به قاصدکی پر شکسته می ماند
نسیم زلف کسی نیست تا رهاش کنم
کدام کوه گران راه را بر او بسته است
بگو به معجزه عشق جابجاش کنم
نمانده عکسی از آن نازنین که هر نوبت
دلم گرفت اگر لااقل نگاش کنم
عروسی است همین روزها که می آید
چرا به تلخی این بیت ها عزاش کنم
محمدحسین نعمتی
دل تنگ تر شدم نم باران که زد غروب
از سقف دل چکیده سرم تا چه حد غروب
بیهوده در خودم چـِقـَد َر دست و پا زدم
از خود کجا گریزم از این حال بد غروب ...
دستی که ساحلم نشده بند را برید
تن می دهد به زنده گی اش یک جسد غروب
تا نسل های بعد خبردار می شوند
از درد من که می کشدش تا ابد غروب
از سر گذشت ... موعد ویران شدن رسید
دریای غم به چشم و شکست است سد غروب ...
دل کوفت سر به سینه ی سنگ خودش شب و ...
دریا چه داشت در دل تنگش که مد ، غروب ...
الهام ملک محمدی
منبع : http://www.gazalgolghin.blogfa.com/
من چه در وهم وجودم چه عدم دلتنگم
از عدم تا به وجود آمده ام دلتنگم
روح از افلاک و تن از خاک، در این ساغر پاک
از در آمیختن آمیختن شادی و غم دلتنگم
خوشه ای از ملکوت تو مرا دور انداخت
من هنوز ازسفر باغ ارم دلتنگم
ای نبخشوده گناه پدرم آدم را
به گناهان نبخشوده قسم دلتنگم
حال در خوف و رجا رو به تو بر میگردم
دو قدم دلهره دارم دو قدم دلتنگم
نشد از یاد برم خاطره دوری را
بازهرچند رسیدیم به هم دلتنگم!
فاضل نظری
منبع :
http://beh-tarin-ha.blogfa.com/