چون شیر عاشقی که به آهوی پُر غرور
من عاشقم به دیدنت از تپه های دور
من تشنه ام به رد شدنت از قلمرو ام
آهو بیا و رد شو از این دشت سوت و کور
رد شو که شهر گل بدهد زیر ردِّ پات
اردیبهشت هدیه بده ضمنِ هر عبور
آواره ی نجابت چشمان شرجی ات
توریست های نقشه به دست بلوند و بور
هرگاه حین گپ زدنت خنده می کنی
انگار "ذوالفنون" زده از "اصفهان" به "شور"
دردی دوا نمی کند از من ترانه هام
من آرزوی وصل تو را می برم به گور
مرجان ببخش "داش آکلت" رفت و دم نزد
از آنچه رفت بر سر این دل، دل صبور
تعریف کردم از تو، تو را چشم می زنند
هان! ای غزل بسوز که چشم حسود کور
حامد عسکری
سلام سوژه نابم برای عکاسی
ردیف منتخب شاعران وسواسی
*
سلام «هوبره»ی فرش های کرمانی
ظرافت قلیان های شاه عباسی
*
تجسم شب باران و مخمل نوری
تلاقی غزل و سنگ یشم الماسی
*
و ذوالفنون، شب چشم تو را سه تار زده
به روی جامه دران با کلید «سل لا سی»
*
دعا، دعای همان روزگار کودکی است:
خدا تُنه ته دو باله تو مال من باسی
حامد عسکری
ای پر از عاطفه در قحط محبت با من
کاش می شد بگشایی سر صحبت با من
*
هیچ کس نیست که تقسیم شود در اینجا
درد تنهایی و بی برگی و غربت با من
*
از خروشانی امواج نگاهت دیریست
باد نگشوده لبش را به حکایت با من
*
خواستم پر بزنم با تو به معراج خیال
آسمان دور شد از روی حسادت با من
*
بعد از این شور غزلهای شکوفا با تو
بعد از این مرثیه و غربت و حسرت با من
*
گرچه کوچیدی از این باغ ولی خواهد ماند
داغ چشمان تو تا روز قیامت با من
جلیل صفربیگی
مرا بخوان که حروفم پر از عسل بشود!
مرا بخواه که هر قطعه ام غــــزل بشود!
مرا بخوان که پس از این همه "الهه ناز"
دوباره ورد زبانــــــــم "اتل متل" بشود!
سیاه چشم! فنا کن سپید را مگذار
که محتوای غـــزل نیز مبتذل بشود!
هـزار وعده بـه من داده ای بگــو چـــه کنم؟
که دست کم یکی از وعده ها عمل بشود؟!
قسم به عشق! به فتوای دل گناهی نیست
اگـــر بــــه دست تـــــو نامحرمی بغل بشود!
بیــــــا و مسئله هـــا را ز راه دل حل کن
که در تمام جهان این سخن مثل بشود:
اساس علم ریاضی به باد خواهد رفت
اگر که مسئله ها عاشقانه حل بشود!
غلامرضا طریقی
منبع : http://www7.blogfa.com/